ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
وقتی خاطرهی پنجره را مرور میکردم
گنجشکها
هشیار
بر شاخسار درختان
ـ تعجبوار ـ
نگاهم میکردند !
باد، آرام قدم برمیداشت
و غبار از چهرهی رنجور زمین میزدود !
و هنوز
زجر صدای سگهای ولگرد
ذهنم را میسایید !
******
در مرز بلوغ و غریزه
به پنجرهی روبهرویی خیره شدهبودم
و در انتظار گشوده شدنش
زمان را خفه میکردم .
غوطهور در خیالهای باطل خود
به پروازهای بیپر
دلخوش کردهبودم
و نمیدیدم
گلدانهایم در حسرت قطرهای آب
لهله میزنند !
*******
داستان سکوت پنجرهها
زمزمهی رویای زندگی بود ....
م.صبا
صورت آب را نوازش میکنم
باد را در آغوش میفشارم ،
آسمان را میبوسم
حجم آفتاب را بر تن میکنم ،
و گوش فرا میدهم به آهنگ صبح
که از دیوار خانه فرو میریزد !
سبزینهی روح برگ را لمس میکنم
و به یاد میآورم خواب رویایی ماه را در آب
هنگامی که
با قطرهی خیس اشک
بیدارش میکردم !
( و چه آرام نگاهم میکرد)
م.صبا