ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیروز کوچک بودم
قطرهای در بیکران
شعلهای در دنیای نور
نغمهای در هزاران ترانه
حال ، بزرگم
و دوباره
قطره ، شعله ، نغمه !
.....
اکنون یک شاخهام
یک شاخهی خشکیده
گمشدهای در انبوهی !
آری ؛
من آن تک شاخه ای هستم
که به امید نور ، دلخوش کردهام
و تاکنون زیستهام
بینفس !
بینفس زیستن را که آزموده
که من اینچنین تابش آوردهام ؟!
م.صبا
ذهن سیال است ؛
قلم میلغزد ؛
صفحهی سفید آشفته میگردد ؛
چشم راه میرود ؛
احساس بازی می کند؛
لب میخواند ؛
دست می نویسد ؛
اندیشه گام برمی دارد ؛
قدم اول : دانستن .... ؛
آگاهی کفشهایش را بغل می کند ؛
راه می رود ؛
میدود ؛
و نفسزنان میرسد به آخرین قدم ؛
- به پایانی که سرچشمهی آغازست ! -
قدم دوم : فهمیدن ....؛ !!!
م.صبا
از روزهایم
از لحظههایم
در هراسم !
از سُمضربههایی که چون پتک بر وجودم میکوبند
در هراسم !
از افکار خط خطی که ذهن را میتراشند
در هراسم !
از خودم ،
از دنیایم
حتی از دیگران نیز در هراسم !
ثانیههای مرگبار توهم را میشمارم
و دقیقههای ملتهب را ورق میزنم !
و سرگردان میدوم
در سرزمین جدال خوبیها و بدیها ...
نمی دانم
سراب خواهم دید
یا جواب ...
م.صبا