ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
موسیقی باد، نواختن از سر گرفته بود
خورشید
پایین و پایین تر میرفت
سایهها حرکت می کردند
شاید هم
میگریختند!
آری؛
شب فرود میآمد :
قلمروی بیفرمانروا
آغشته به رنگ ظلمت !
- ظلمتی که ترس را به من مینوشاند، بیاختیار-
وحشت را مزه مزه کردم
و جرات را به تمامی سرکشیدم
ناگاه ارتعاش اندیشه تکانم داد ،
- ریزش سکوت ذهن - :
« که تو نیز مخلوقی
و با خطا ، همآغوش ؛
و چگونه میتوان از بستر دنیا
با همآغوشی خطا
بی نوزاد اشتباه
برخاست ؟!
که آدمی با خطا زاده شد
بیهیچ گناهی ،
در عین گناهکار بودن !
اشتباهی که جهانی بدین پهنا را رقم زد ،
جهانی که باز هم در حرکت است ، با جوهرهای اینچنین !
پس چگونه میتوان باز ایستاد از حرکت
و چگونه میشود تفسیر کرد واژهی سکون را....؟!»
.....
( گذر سخنان را از میدان ذهنم شاهد بودم )
- ناگاه -
اندیشهای تازه در من تبلور یافت ،
که مرا جاری میساخت
در جریان پر تلاطم زندگی ؛
بدان امید که به دریا بریزم.
اندیشهای که به من آموخت
آبی بیکران دستنایافتنی نیست ؛
مادامیکه جاری گردم
مادامیکه باور کنم !
آری ؛ اندیشهای رویید
که سرآغاز آغازی دیگر بود ....
م.صبا