ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
مردی کنار بیراههای ایستاده بود. ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است. کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس، این طنابها برای چیست؟
جواب داد: برای اسارت آدمیزاد.
طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان، طنابهای کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه میشوند.
سپس از کیسهای طنابهای پاره شده را بیرون ریخت و گفت: اینها را هم انسانهای با ایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کردهاند و اسارت را نپذیرفتند.
مرد گفت: طناب من کدام است؟
ابلیس گفت: اگر کمکم کنی که این ریسمانهای پاره را گره بزنم، خطای تو را به حساب دیگران میگذارم .....
مرد قبول کرد. ابلیس خنده کنان گفت: عجب، با این ریسمانهای پاره هم میشود انسانهایی چون تو را به بندگی گرفت.
من به عنوان یه انسان با ایمان طناباشو ازش میگیرم خودشو میبندم
بابا با ایمان !
سلام
به روزم
خداوند ما را از گزند ابلیس و ابلیساسات و احساسات در امان نگاه دارد