محبوب‌ابدی
محبوب‌ابدی

محبوب‌ابدی

یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت:
 "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"
 خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد!
 افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها بر بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُرکنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
 مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.
 خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!"
 آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!
 افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می
 خندیدند. مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"
 خداوند جواب داد: "ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!"

نظرات 5 + ارسال نظر
کودکان مرده باد چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ http://koodakanemordeyebaad.blogfa.com

سلام
خسته نباشی
زیبا بود
گیر دادی به طمع

نسرین چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ب.ظ

بی تربیت بی تربیت اون که ما نیستیم اونها هستند

علیرضا جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://www.akgeo.blogfa.com

زیبا بود.من اپم زود بیا

کودکان مرده ی باد جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ق.ظ http://koodakanemordeyebaad.blogfa.com/

سلام
به روزم

نسرین شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ب.ظ

خداییش این فوق العاده بود... معنای عمیقی داشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد