ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نشسته بود
در نیمهشبهای تاریک و سرد ،
- وفضایی خاموش - !
.
.
.
موهایش
بوی خشت بارانخورده میداد
بسکه دیوار ، تب کرده بود؛
و گهگاه ، حقارت فضا
به رویش تف میانداخت
تا فراموش نکند
غریبه
همیشه تنهاست.....
کتاب گذشته را برداشت و مرورش کرد
با حجمی آشنا و بارانخورده ؛
و کلماتی که پیوسته فریاد میزند :
« تنها
همیشه
یک غریبه است ! »
م.صبا
سلام...
جو گیر نشدم...ولی به خدا وصف الحال منوکردی....
................
...
و
برقرار باشی
سلام.
ای بابا. خدا نکنه حالتون مثل حال و هوای شعرای من باشه.
ایشالله حالتون تغییر کنه - از نوع خوبش -
قشنگ بود دستت درد نکنه
خواهش میکنم.نظر لطفتونه! قابلی نداره!!!!