ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در پرحادثهترین شبها
آسوده خاطرتر از همیشه
دراز میکشم
- بیهراس از ضربههای تیشه -
***
هنگامیکه خاطرهها تبر به دست
ریشههایم را قلقلک میدهند ؛
و ابرهای دلتنگ
ترانه میسرایند،
من
در بستری آکنده از خاکستر سرد
یخ میزنم
و رقص شعلههای آتش را
به رویا مینشینم !
م.صبا
و بعد تنها در آستانه فصلی سرد به درک هستی آلوده زمین میرسی و مثل دختر کبریت فروش به نظاره رویای شعلههای گرم آتش مینشینی
خودت دخترک کبریت فروشی.هی کبریت روشن میکنی تا گرم شی،ولی من هی کبریتت رو فوت میکنم تا تو ضایع شی.بعدشم تو آنفولانزای خوکی میگیری ولی نمیمیری چون من مرام دارم و ازت مراقبت میکنم و تو خوب میشی،ولی بعدش که خوب شدی،از بس که اذیتت میکنم،روزی صد بار آرزوی مرگ میکنی دوست جوووونم!