ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در نگارخانه ی وجودم
نگاره ی درونم را به دادگاه کشانیدم
نگاره ای که سراسر گذشت بود و ایثار !
و هستی اش پاک بود و بی آلایش
و با هیچکسش در تعارض نبود
- که تمامت -
تجلی او بود
در پیکره ای از وجود خویشش بارور !
آری
صنم وجودی مرا
نه با تبر خلیل در پیکار بود
و نه با نوازش گمراهان .
که مقدس بود و بی نیاز
از هر آنچه او را در بر گرفته بود
و آگاه بود و هشیار !
آری
در دادگاه خویش
به قضاوت نشسته بودم
از دست رفته هایم را
و خود را محاکمه می کردم :
که مدت ها در رویای برداشت کاشتم
بی آنکه بدانم
لحظه لحظه هایم
سریع تر از بذرهایم
می رسند و می روند
می آیند و می گریزند !
روزها کاشتم بذری را
که هیچ زمینی پذیرایش نبود
هیچ آبراهه ای روی به سویش نداشت
و هیچ پرتویی بر آن تابیدن نگرفت !
آری خود کاشتمش
آبیاریش کردم
گرمایش دادم
تا بالیدنش را به تماشا بنشینم
غافل از آنکه
بالیدن خود
به نهایت رسیده بود.
.........
اینک من در بذر خویش بارور می گردم
در بذری خود ساختن و خود پرورانده !
در زمینی از باورهای دیریافته
با آبراهه ای از اشک های التیام نایافته
و با گرمایی که
از خاطره ای بر جای مانده
خاطره ای بی هیچ حضوری از من !
..........
و باز هم ندانستم
چه حکمی
آهنگ عدالت را عادلانه تر خواهد نواخت.
آری
دوباره تردید
دوباره اسارت
دوباره تبعید !
م.صبا
سلام
چه یادگاری باحالی بهترین .بهترینا