ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بی همگان بسر شود،بی تو بسر نمیشود
داغ تو دارد این دلـم جای دگــر نمیشـــود
بی تو برای شــــاعری واژه خبر نمیشــــود
بغض دوباره دیدنت، هست و بدر نمیشود
فکــر رسیدن به تو، فکــر رسیــدن به مـن
از تو به خود رسیدهام،اینکه سفر نمیشود
دلم اگر به دست تو به نیزهای نشان شود
بـرای زخـم نیــزهات،سینه سپــر نمیشـود
صبوری و تحملت همیشه پشت شیشهها
پنجــره جز به بغـض تو ابــری و تر نمیشـود
صبور خوب خانـگی، شریک ضجـههای من
خندهی خسـته بودنم، زنگ خطر نمیشود
حادثهی یکی شدن، حادثهای ساده نبود
مرد تو جز تو از کسی، زیر و زبر نمی شود
به فکر سر سپردنم، به اعتماد شانه ات
گریه ی بخشایش من که بی ثمر نمی شود
همیشگی ترین من، لاله ی نازنین من
بیا که جز به رنگ تو ، دگر سحر نمی شود
شهریار قنبری
شعر بسیار زیباییست که مصرع اول از مولاناست و باقی از شهیار قنبری که شما به اشتباه نوشتهاید شهریار/.
چه قشنگ!!حالا از هر کی!
فوق العاده بود کاملا قابل لمس و فهم مخصوصا با اوضاعی که من و تو برای خودمون درست کردیم حادثه یکی شدن حادثه خیلی پیچیدهایه سرکار خانم فمنیست
قربون خودم و تو برم الهی