-
گذشت
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 13:43
یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره ای به جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند. چون هر کدامشان ادعا می کردند که به خدا نزدیک ترند و خدا دعایشان را زودتر استجاب می کند، تصمیم گرفتند که جزیره را...
-
داستان آموزنده ” هزینه بیلط “
شنبه 9 مردادماه سال 1389 11:58
یادم می آید وقتی که نوجوان بودم ، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم . جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند . به نظر می رسید پول زیادی نداشتند . شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند ، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیز پوشیده بودند . بچه ها همگی با ادب بودند . دو تا دو تا پشت پدر و مادرشان ، دست همدیگر...
-
مغز خانم ها و آقایان (آقایون نخونن)
چهارشنبه 6 مردادماه سال 1389 13:21
بالاخره دکتر وارد شد ، با نگاهی خسته ، ناراحت و جدی . دکتر در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم , تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه ." "این عمل ، کاملا در مرحله أزمایش ، ریسکی و خطرناکه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود...
-
شرط عشق
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 12:37
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید. مو عد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که...
-
بدون شرح
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 11:39
بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است : افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای...
-
استاد و دانشجویان بازیگوش
شنبه 2 مردادماه سال 1389 09:16
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحانات پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند اما وقتی به شهر خود برگشتند فهمیدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه ؛ امتحان دوشنبه صبح بوده است . بنابر این تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند...
-
صورت زشت و سیرت زیبا
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1389 11:27
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندانهایی نامتناسب با گونههایش، موهای کم پشت و رنگ چهرهای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید: ـ میدونی زشتترین دختر این...
-
مسلمانان یا آنجلینا جولی
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 09:47
یک روز بوش و اوباما در یک بار نشسته بودن . یک نفر میرسه و میپرسه :چیکار دارین می کنین؟ بوش جواب می ده:"داریم نقشه جنگ جهانی سوم رو تنظیم می کنیم ." یارو می پرسه:"چه اتفاقی قراره بیافته ؟ ! بوش میگه:"قراره ما 140 میلیون مسلمان، و آنجلینا جولی رو بکشیم !" یارو با تعجب میگه:" آنجلینا جولی...
-
هیزم شکن
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 10:34
روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. 'آیا این تبر توست؟' هیزم شکن جواب داد: ' نه' فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار...
-
گفتگوی ماده شتر و فرزندش
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 12:01
روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت: بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می تونم ازت بپرسم؟ شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟ بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟ شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود...
-
هوشمندی ایرانی ها
شنبه 26 تیرماه سال 1389 14:50
سه آمریکایی و سه ایرانی سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند . یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر...
-
بدون شرح
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 08:32
تعدادی مرد در رخت کن یک باشگاه گلف هستند . موبایل یکی از آنها زنگ می زند . مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیکر می گذارد و شروع به صحبت می کند. همه ساکت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند : مرد: بله بفرمایید زن: سلام عزیزم باشگاه هستی؟ مرد: سلام، بله باشگاه هستم . زن: من الان توی فروشگاهم یک کت چرمی خیلی...
-
یک داستان واقعی
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 10:26
این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده. شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود. دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ...
-
امتحان دامادها
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 14:20
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد. فردا صبح یک...
-
دخترک حاضر جواب
دوشنبه 7 تیرماه سال 1389 09:23
یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مىکرد نگاه مىکرد. ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد. از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟ مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مىکنى و باعث ناراحتى من مىشوی، یکى از موهایم سفید مىشود. دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا...
-
بدون شرح
یکشنبه 6 تیرماه سال 1389 09:47
امیری به شاهزاده خانمی گفت : من عاشق توام ... شاهزاده گفت : زیباتر از من خواهرم است که در آنسو ایستاده است ... میخواهی او راببینی ؟ امیر برگشت تا او را ببیند دید هیچکس نیست . شاهزاده گفت: تو عاشق نیستی !!!! عاشق به غیر نظر نمی کند .
-
یک طنز بدون شرح!!
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 12:46
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن ! منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن ! شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن ! معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته...
-
ماجراهای راننده های ایرانی
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 14:26
حتما ماجرای راننده ایرانی در کانادا را شنیدهاید که دنده عقب میرفته که به ماشین یک کانادایی میزند و پلیس که میآید، از راننده ایرانی عذرخواهی میکند و میگوید " لابد راننده کانادایی مست است که مدعی شده شما دنده عقب میرفتید!" حالا اتفاق جالبتری در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با...
-
فرشته نگهبان
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 09:36
مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت: - اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی . مرد ایستاد و در همان لجظه آجری از بالا افتاد جلوی پاش. مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید. بهر حال نجات پیدا کرده بود. به راهش ادامه داد. به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا...
-
امان از ما ایرونی ها
شنبه 29 خردادماه سال 1389 09:07
همین چند هفته پیش بود که یک ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت. وقتی شمارهاش از بلندگو اعلام شد، بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ 5000 دلار داره . کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت...
-
حکایت ماها در اون دنیا!!
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 12:50
میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون 'بنز' و 'بی ام و' جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم...
-
یک حکایت جالب از انیشتین و راننده اش
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 11:06
انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می...
-
آرزوهای عجیب یک مرد
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 12:37
یک بنده خدایی، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب، دعایی را هم زمزمه میکرد. نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت : - خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟ ناگاه، ابرى سیاه، آسمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت : - چه آرزویى دارى...
-
چشم بادومی ها
شنبه 22 خردادماه سال 1389 08:22
چندی پیش فردی خاطره جالبی از سفرش به ژاپن را نقل کرد. این خاطره جالب شاید یکی از دلایلی باشد که نشان میدهد چرا ژاپن درحال پشت سرگذاشتن همه قدرتهای صنعتی در دنیا است. وی گفت : ژاپن که بودم یه روز دوشنبه رفتم سر کار دیدم تو خیابون پر پلیس و شلوغه؛ وضع غیر عادی بود. یه کم پرس و جو کردم دیدیم یکی خودکشی کرده. البته...
-
مادر در نگاه دیگران
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 15:27
مادر در نگاه دیگران فساد مادر، با فساد نسل برابر است. (ساموئل اسمایلز، نویسنده اسکاتلندی) . . . مادر با یک دست گهواره، و با دستی دیگر جهان را تکان می دهد. (ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسوی) . . . کودک ، مادرش را از لبخندش می شناسد. (ورژیل، شاعر رومی) . . . اگر فرزند، مار هم باشد، باز مادر او را به سینه اش می چسباند....
-
بهای شیر
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 15:19
روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب...
-
سنجش عملکرد
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 08:44
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. پسرک پرسید: خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟ زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برایم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 10:36
برخی احساس می کنید که مشکلات تنها در دوران کودکی یا در مرحله اول زندگی وجود دارد مثل این برخی احساس میکنید که مشکلات تنها زمانیه که کسی مزاحم ما میشه مثل این برخی احساس میکنید که مشکلات تنها زمانیه که برای موضوعی آمادگی دارید مثل این برخی احساس می کنید که مشکلات تنها زمانیه که کورکورانه عمل میکنید مثل این برخی احساس...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 10:30
من آموخته ام که برای زخم پهلویم برابر هیچ کیکاووسی ، گردن کج نکنم؛ و زخم در پهلو، و تیر درگردن،خوشتر، تا طلب نوشدارو از ناکسان وکسان. زیرا درد است که مرد میزاید و زخم است که انسان می آفریند. پدرم میگوید : قدر هر آدمی به عمق زخمهای اوست. پس زخمهایت را گرامی دار. زخمهای کوچک را نوشدارویی اندک بس است؛ تو اما در پی زخمی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 10:00
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ. گاه باید رویید در پس این باران ، گاه باید خندید بر غمی بیپایان...........